از روزی که این وبلاگ رو ایجاد کردم و سایه شدم ، سالها میگذره و همه این سالها  در حال فلسفیدن و اموختن فلسفه بودم به امید اینکه روزی دیگه سایه نباشم و بیام بیرون از سایه افلاطون و فلسفه ولی سالها گذشت و جایی که الان ایستادم، همونجایی هست که روز اول ایستاده بودم .. احساس می کنم قرار نیست از زیر سایه افلاطون و فلسفه بیام بیرون . راستش الان دیگه نمیخام که بیام بیرون! تنها جایی که توش احساس امنیت می کنم همینجاست، تنها جایی که خود واقعیم هستم و بخاطرش نیاز نیست به کسی توضیح بدم.

 

اینجایی که هستم همونجاییه که میخام همیشه باشم  اینجا برخلاف تصورم سایه ام ولی سردم نیست و تاریک هم نیست. گرم و روشن و دوست داشتنی هست ..یعنی الان دیگه سایه رو این شکلی می بینم . هنوز برای «کوچه » تصمیمی نگرفتم ولی همچنان تو «سایه» می مونم:)